متولد 1325 بافت کرمان
فارغالتحصیل دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران با درجهی ممتاز، 1351
فارغالتحصیل دانشکدهی معماری بوزار و شهرسازی از انستیتوی شهرسازی پاریس با درجهی دکترا
دریافت مجوز خواندن در برنامهی گلها، 1343
شاگرد استاد سعید میرزا هرمزی در سهتار و تار، 1352
شاگرد استاد سلیمانخان امیرقاسمی در آواز، 1352
برگزاری نمایشگاههای هنری در ایران و فرانسه
صاحب تئوری نقشِ غلط در هنر ایران و ارائهی کنفرانسهای متعدد در اینباره در داخل و خارج از کشور
طراحی و اجرای آثاری چون سالن همایشهای بینالمللی صدا و سیما، محل کار سفیر امارات متحده عربی در تهران، طراحی رواق امام خمینی در مشهد، پاویون تشریفاتی مرقد امام در باغ همجوار VIP و …
ساخت فیلمهای کوتاه و نمایش آنها در مرکز فرهنگی ایران در فرانسه، در خانهی بینالمللی هنرمندان پاریس، سینما تک، موزهی هنرهای معاصر تهران و خانهی هنرمندان
برگزاری نمایشگاههای عکس و نقاشی
شرکت در مسابقات مختلف معماری داخلی و خارجی
همکاری با نشریات تخصصی معماری و شرکت در کنگرهها و سمینارهای معماری و ایراد سخنرانی و…
بنای شمسالعماره در کاخ گلستان / عکس از امیـر غــازی
به نظر من تحلیل و آنالیز طراحی، مخصوصاً در ابعاد کلان یک شهر باید بر مبنای یک اصول از پیش تعریفشده اتفاق بیفتد. تحلیلی مدون، مرتب، منظم و کاربردی که مخاطب بتواند از نتیجهی آن بهعنوان یک نقشهی راه استفاده کند. من بهشدت با نوگرایی موافقم اما نوگرایی و بدعتی که بر پایهی فرهنگ و هنر ناب ایران پدید آمده باشد، نه بیهویت و باری به هر جهت! این نوع از نوگرایی و بدعت را همواره سعی کردهام در معماری، نقاشی و حتی آوازهایم رعایت کنم.
من مطالعات بسیار عمیقی روی هنرهای تصویری، صوتی، معماری و شهری داشتهام. بهعنوان مثال؛ با مطالعهی اشیاء هفت هزار سالهی ایران تا پیش از قرن بیستم، به چندین شاخصهی مهم دست پیدا کردهام. شاخصههایی که مهمترین اجزای هنر ایرانزمین را تشکیل دادهاند؛ ریتم، تکرار، توازن، تقارن، هارمونی و اِشل. در هنر اصیل ایرانی اما یک اتفاق ویژه افتاده است؛ تکرار، توازن، تقارن، هارمونی و اشل را در آن میبینی اما نقشها با هم متفاوتند. تفاوتی که دائماً مخاطب را با کشف و شهودی تازه روبرو میکند. این ماجرا در هنر فرش ایران بسیار مهم و مشهود است.
وقتی وارد سالن یک خانهی ایرانی میشوید با ترکیببندی دلنشین و فضایی رنگی برخورد میکنید و به محض راه رفتن بر روی فرش با سطوحی مواجه میشوید که هنگام نشستن بر روی فرش واضحتر میشوند. حالا اجزای تشکیل دهندهی فرش بیشتر قابل تشخیصاند. و هنگامی که خم میشوید تا چیزی را از روی فرش بردارید، جزئیات ریز دیگری را در گلهای فرش میبینید که هر کدام با دیگری فرق دارند. به زعم من؛ هنر تصویری ایران باید همیشه سرشار از تازگی باشد و چیزی برای کشفی جدید به بیننده ارائه کند.
بادگیر در خانه آقازاده؛ ابرکوه یزد/ عکس از؛ امیر غازی
طراحی و هنر ایرانی، همواره هنری بوده که با انسان ارتباط برقرار میکرده است. یعنی با اجتناب از تکرار شباهتها شما را به سمت کشف تازههای خلاقانه هدایت کرده است.
در موضوعی به نام اشل، اگر مثلاً میدان نقش جهان اصفهان و یا مسجد امام را در نظر بگیرید؛
از فاصلهی خیلی دور یکسری سطح آبیرنگ میبینید که در کنارهی دیوار آجری یا گچی به چشم میخورند. وقتی نزدیکتر میشوید، میبینید که آن سطوح به سطحهای دیگری تقسیم شدهاند که با هم در هماهنگی خاصی هستند. و همینطور که نزدیکتر میشوید، روی هر سطح کوچک، گلهایی میبینید و در خود گُلها تکههای سازندهی آن گل را کشف میکنید. نقشهایی که در گذشته داشتهایم، تماماً «نقش غلط» هستند. امروزه اما این شاخصه را کمتر به چشم میبینیم! وقتی برای طراحی فرش با کمترین دخالت نیروی انسانی، از کامپیوتر و ابزارهای تکنولوژیک استفاده میکنیم و نقشهای فرش را بر روی مدولهای شطرنجی پیادهسازی میکنیم و میتوانیم از یک فرش، صدها مدل را شبیه به همان طرح اولیه کپی کنیم و به بازار ارائه کنیم، دیگر چیزی به نام «نقش غلط» وجود نخواهد داشت. هویت خود را از دست میدهد.
شاید یکی از دلایل از دست رفتن بازار فرش ایران در جهان این باشد که طرحها به راحتی از سوی کشورهای دیگر کپی و با نرخ ارزان بافته شدند. بر همین اساس، من طراحی و روش جدیدی را بهکار گرفتم که با این روش، هر بافنده میتواند دهها طرح متفاوت اجرا کند.
در گذشته، امکان نداشت که از یک اثر هنری دو تا ببینید و این باعث زیبایی و ماندگاری یک اثر هنری میشد! اما همانطور که اشاره کردم؛ در طراحی امروز، وقتی گُلی را در یک فرش میبینیم، همان گُل را در کنارش و یا بهصورت قرینه و با ریتمی مشخص خواهیم دید و متأسفانه این نوع از طراحی، جلوهی تازهای به مخاطب نمیدهد.
دربارهی ریتم و تکرار اگر بخواهم توضیحی بدهم باید بگویم که؛ در گذشتههای دور وقتی سطح وسیعی را میخواستند پوشش بدهند، با شگردهای بسیار سادهای آن سطح را پُر میکردند. مثلاً اگر یک ظرف سفالین متعلق به سه هزار سال پیش از میلاد را بررسی کنید، میبینید که تصویری از بالا شروع میشود و مرتب باز شده و به پایین ختم میشود. ما این شگرد را در مجسمهسازی هم میبینیم. تمام یالهای شیری که در تختجمشید هست و یا ریشها و کلاههای سربازان از همین قاعده پیروی میکنند.
نمونهی این تکنیک در زمان قاجار به اوج خود میرسد. بهعنوان مثال، شکلی از آن را میتوانید در مقرنسکاریهای آن دوره به خوبی مشاهده کنید. هنرمندان ایران همواره در تلاش بودهاند تا با شگردهایی ساده، بزرگترین مسائل را حل کنند. بر همین اساس ریتمهای تکرارشوندهی بسیاری را میتوان در هنر ایرانی جستجو کرد. تکرار را در فرم باغهای ایرانی ببینید. تکرار و تقسیمبندیهایی که هر کدام ساز و کار خودشان را دارند و باعث میشوند تا چشم با یک توازن مشخص به سوژه نگاه کند.
در موسیقیمان هم همین قاعده حکمفرماست. در موسیقی قدیم میبینید که همان ریتم، تکرار، تقارن و توازن وجود دارد. اوج استادکاری میشود؛ مرکبنوازی یا مرکبخوانی! یعنی یک استاد مسلم از یک گوشه یا از یک دستگاه به یک گوشه و دستگاه دیگر میرود. فرآیندی که از نظر عوام و حتی خواص محال به نظر میرسد! زیرا موسیقی و معماری باید روان آدمی را به سوی خود بِکشاند!
من بر این باورم که؛ هنر فقط در ستایش خداوند است که معنا مییابد. بهترین آثار هنری دنیا هم در ستایش خداوند خلق شدهاند. زمانی که اثری با چنین ماهیتی خلق میشود، بهطور ناخودآگاه از یک نیروی ماورایی کمک میگیرد! فکر میکنم آثار صوتی من، مانند اذان و مناجاتها و یا نقاشیهایم در چنین حال و احوالی بهوجود آمدهاند که دیگر برایم قابل تکرار نبودهاند!
هنـــر ناب، قرابتی با جهــان مادی ندارد!
تمام هنرهای ایرانی انگارههایی دارند. انگارهها را نمیتوان آنالیز کرد. مثلاً اگر نقش فرش قم را در تبریز ببافند، میتوان تشخیص داد که این فرش در تبریز بافته شده است. حالا اگر همین ماجرا را در معماریمان بررسی کنیم، میبینیم که همهی این انگارهها معنا و مفهوم محسوسی را بیان میکنند. هیچ خانهای را نمیبینید که شبیه و اندازهی خانهی دیگری باشد اما انگارهها یکیست!
وقتی زمینی را در اختیار معماری قرار میدادند، معمار، زمین را وارسی میکرد و مثلاً یک عرض را با شالی که به دور کمرش بسته بود، چهار قسمت میکرد، یک و نیم قسمت را برای راهرو میگذاشت، سه قسمت را برای ایوان و بر همین اساس تکلیف راهروها و ایوان و اتاقها را مشخص میکرد. دربارهی هر محدودهای از ایران که صحبت کنیم، این قواعد یکسان و پا برجا هستند. مثلاً بعد از آن نگاه میکردند که ملک در کدام منطقهی جغرافیایی قرار دارد؟ اگر در ناحیهی کویری بود و هوای گرم، باد غالبِ خنک را بهعنوان معیار در نظر میگرفتند و برای آن بادگیر مناسبی طراحی میکردند. بادگیر، باد خنک را به حوضخانهای میبُرد که باعث گردش هوای خنک در همهی فضاهای خانه میشد.
فرآیند عجیبی که مختص هنر معماری ایران بوده است!
شهرهای قدیم ایران مخصوصاً در حاشیهی کویر یک طبقه در زیرِ زمین هستند. یعنی اگر پشتبام خانههای اصفهان، کاشان و کرمان و سیرجان را سطح (تراز) صفر در نظر بگیریم، قسمتی که در بازار آنها راه میرویم، منفی یک خواهد بود! پس نور مستقیم نداریم و فقط از سوراخهای موجود در سقف نور وارد میشود و عجیب است که مسائل جغرافیایی در آن رعایت شده است. در هیچ کجای معماری دنیا چنین رمز و رازهایی را نمیبینید! در بازارهای قدیم ایران، هوا جریان داشته اما در بازارها و مالهای مدرن امروزی، این مسئله رعایت نمیشود. در بازارهای قدیم زمستانهای گرم و تابستانهای خنکی دارید که باز هم باید بگویم متأسفانه امروز، هیچیک از این راهکارها مورد استفادهمان قرار نمیگیرند.
معماری ما در گذشته نهایتاً دو یا سه طبقه را شامل میشده. اتاقهای بنای شمسالعماره در کاخ گلستان که بلندترین بنای آن دورهی ما بوده، نور درجهی دو و سه میگرفته است. بدین معنا که هنگامی که نور ملایم به داخل میتابیده، چشمان شما باز میمانده و چروک نمیخورده است و میتوانستید با آرامش اطراف خود را ببینید! در معماری امروز، میبینید که از نور به شکلی ناکارآمد استفاده میشود!
خانهای میسازند و سپس پردهها را میکشند تا نور به داخل نیاید و بیننده را آزار ندهد!
ضمن اینکه؛ نور مستقیم آفتاب به تمامی وسایل رنگی خانه (مانند: فرش، تابلو و …) آسیب میزند.
مصالحی که در خانههای قدیمی استفاده میشد، مصالحی بودند که همه با هم همگون بودند. باهم خیس و با هم خشک میشدند. اما مصالح جدید هیچ همگونی و هماهنگی مشخصی با یکدیگر ندارند! بسیاری از مهندسان معمار ما ارتباط مصالح با یکدیگر را نمیدانند. به همین دلیل هم هست که کمتر ساختمانی را میبینید که در نمای آنها سنگ استفاده شده باشد و پس از مدتی آن سنگ ترَک نخورده باشد. در صورتی که نمونههای بارزی همچون ساختمانهای مهندس فروغی (بانک ملی بازار) را داریم که با نمای سنگی ساخته شده اما هنوز هیچ ترَکی در آنها به چشم نمیخورد.